loading...
هرچی بخوایی
hardboy بازدید : 249 شنبه 13 مهر 1392 نظرات (2)

 

سلام . من کیان هستم سنم الان 30 سالمه متاهلم خیلی وقته اخه زود ازدواج کردم فکر کنم12 سال پیش یعنی موقعه ای 18 ی 19 بودم الان هم با خانواده پدرم و تو یک ساختمان زندگی میکنم داستانی که میخوام براتون بگم واقعیه . یه خواهر خانونم دارم که اسمش ف …. است اما اینجا اسمشو میزارم فرناز به خاطر امنیت بیشتر بگذریم منو فرناز خیلی باهم کل مینداختیم نمی دونم چرا و این کل انداختنا به اس بازی هم رسیده بود ولی به دور از چشم شوهرش یه روز داشتم اس میداد نمی دونم چی شده بود که تو اس بازی بحث خواهرش شده بود که من گفتم خواهرت به درد نمیخوره یکی بهتر سراغ نداری؟ اون هم جواب داد خودم خوبم ؟ موی بدنم سیخ شد با اینکه از نظر خوشکلی به هیچ وج به پای خانومم نمیرسید ولی من تو جواب گفتم ای بد نیستی. جواب داد دلت هم بخواد من همش تو فکرش بود ولی اینو هم بگم که اون رودر رو هرگز این جوری حرف نمیزد این موضوع گذشت خیلی دنبال این بودم که رودر رو باش اینجوری کل بندازم ولی پیش نیومد این ماجراها گذشت . چون فرناز باردار نمیشد مشکل از شوهرش هست خودش سالمه قرار بود واسه نطفه گذاری برن تهران و چون کسی نبود بمونه تو خونشون منو خانومم رفتیم تو خونشون یه دو روزی گذشته بود .


منو خانوم توی خونه خواب بودیم من لخت مادرزاد با خانومم خوابیده بودم توی اتاق با خانومم دم صبح بود که من شاشم گرفته بود فکر کنم ساعت 6 صبح بود کیرم تو دستم سریع بدون اینکه به اطراف نگاه کنم رفتم دستشویی چون خواب آلود بودم همین که برگشتم دیدم کتری آبجوش روی اجاقه و زیرش هم روشنه خواب از سرم پرید یه نگاهی به اطراف انداختم و رفتم توی حال دیدم فرناز موبایلشو گرفته طرف من داره میخننده داشت فیلم میگرفت دستم رو اوردم رو کیرم مثلاً نبینه گفتم ببخشید سریع دویدم تو اتاق (البته خیلی سریع) رفتم لباسامو پوشیدم همین که پوشیدم خانمم گفت چته خواب نداری؟ ترسیدم بفهمه گفتم فرناز با شوهرش اومده جواب داد خب بیاد بگیر بخواب گفتم زشته و اومدم بیرون با خجالت رفتم پیشش گفتم چیکار میکردی؟ میخواست جواب بده که شوهرش با چندتا نون اومد تو حرف ها قطع کردیم و کلی احوال پرسی آخرش هم گفتن با اتوبوس اومدن و زودتر از موعد مقرر رسیده . فرناز هم هراز گاهی خنده شیطنت باری میکرد منتظر موقعیت بودم که فیلم توی گوشیش رو پاک کنم خیلی ضایع بود و خانوم هم اومد به جمع ما اضافه شد


صبحونه رو خوردم باید میرفتم دنبال کاری از خونه زدم بیرون قبلش هم خانومم گفت چند ساعت دیگه میرم خونه خودمون ساعت 11 بود اس بهش دادم فیلم گرفتی؟
جواب داد : آره چه فیلمی به به
پرسیدم: پاکش میکنی؟
جواب داد: عمراً
پرسیدم : چرا؟
جواب داد: دوست دارم . منو اذیت میکنی با من کل میندازی . تا عمر داری باید خواهش کنی بلوتوثش نکنم
پرسیدم: خیلی دوست داری من ضایع بشم
جواب داد: خیلی
پرسیدم : چیکار کنم که پاکش کنی؟
جواب داد: باید حضوری صحبت کنیم الان بیا اینجا
پرسیدم: شوهرت هم میدونه؟ اصلا اونجاست؟ نکنه دارید بهم میخندید(آخه از اینه بعید نبود)
جواب داد: هرموقعه اومدی حرف میزنیم بای
موندم چیکار کنم خودم هم از ته قلب بدم نمی اومد ولی اگه خانومم میدید ضایع بود رفتم خونوشون دیدم یه دستی به رنگ روح خودش کشیده یه دامن بلند چسبان و یه پیراهن مردونه گشاد که معلوم بود مال شوهرشه پوشیده بود سوتین هم نبسته بود چون با راه رفت معلوم بود(قبلا پوشش اینجوری نبوده) گفتم: شوهر جونت نیست؟( قیافش شبیه برنده ها بود)خندید گفت بیا تو رفتم یه چای اورد خوردیم یه 20 دقیقه ای از اومدنم گذشته بود نگام کرد خندید گفت : فیلمو میخوای گفتم میخوام پاکش کنم گفت شرط داره گفتم چی؟ گفت باید جلوی من لخت شی؟ گفتم مگه نشدم مگه فیلم نگرفتی فیلمو نگاه کن گفت میخوام خوب ببینمت با خنده و تمسخر گفتم: بی خیال گفت همین میخوای بخواه نمی خوای نخواه ؟ موندم چیکار کنم گفتم چند ثانیه گفت باشه ؟ با یه خورده استرس و خجالت لباسام و در اوردم گفت وایسا سرپا داشت میخندید خیلی بدم میمود خودمو کوچیک میدیدم گفتم تموم شد میخواستم بپوشم

گفت نه ؟
گفتم چرا ؟
گفت : صبح که چیزت شبیه گرز شده بود گفتم اون صبح بود حالا ظهره لطفاًفیلمو بده ببینم بعد پاکش کنم
گفت: نه
گفت: باید اونجوری یا عمراً
گفتم :حسش نیست اگه میتونی بیا خودت راسش کن
گفت باشه اومد روبه روم نگام نمیکرد دیگه فهمیده بودم بدش نمیاد موندم ببینم چیکار میکنه سر پا روبروم ایستاده بود ولی سرش پایین بود نگام نمیکرد با یه دست داشت باکیرم بازی میکرد دیگه هم کیرم داشت راست میشد هم هوایی شده بودم اما اون نگام نمیکرد سرش پایین بود با دست سرشو اوردم بالا گفتم خوب شد دیدم چشماش خیسه گفتم فرناز دیدم گریه کرده گفتم دوستت دارم و خودشو انداخت تو بغلم شروع به گریه کردن کرد موندم فرناز مغرور کل کل کن حالا این قدر ضعیفه میدونستم چی مخواد به همین خاطر لباشو بوسیدم گریش کمتر شد ادامه دادم اون هم همکاری میکرد گریش بند اومد یواش یواش دستم رفت رو سینش لب میخوردم و سینش تو دستم بود


مثل قطحی زده ها لبامو میخورد آه اوه ش در اومده بود دکمه ها پیرهنشو باز کردم من که لخت بودم کیرمو تو دستش رو ول نمی کرد زیاد از اندامش نمیخوام تعریف کنم ولی انصافاً خوب بود کلی سینه هاش و خوردم خودش منو انداخت رو کاناپه بعدش هم دامنش رو کشید بالا شرت نپوشیده بود نشست رو کیرو با حرص و شهوت زیاد کوسش خیس بود همه کیرم تا ته رفت تو کوسش یه آهی کشید که تو عمرم فراموش نمیکنم همش نمیدونم دو یا سه تکون به خودش داده بود که بدنش لرزید دیگه تکون نخورد معلوم بود ارضا شده بود چند دقیقه ای همون حال بودیم که به خودش اومد گفت تو ارضا نشدی گفتن نه ؟ گفت چرا؟ جواب دادم دیشب 2 بار کردم خواهرتو آبم دیر میاد گفت بریم تو اتاق خواب رفتیم پیرهنشو و دامنشو در آورد رفت رو تخت به حالت سگی وایساد گفت بیا بکن منم که کیرم سیخ بود رفتم بکنم تو کسش گفت نه بکن تو کونم میخوام کاری کنی که دوباره ارضا بشم . هنگ کردم منم که عاشق کون چشمام گرد شده بود یه لیس جانانه سوراخ کونشو زدم رو روش توف کردم از همون نگاش معلوم بود کون زیاد داده یه توف به کیرم معطل نکردم کردم تو جیغ زد پهن شد رو تخت گفت پدرسگ پاره م کردی زنت حق داره بهت کون نمیده توجه نکردم کشیدمش به همون حالت شروع به تلمبه زدن کردم شاید یه 30 دقیقه تلمبه زدم آخ که چه حالی میکردم کون به اون خوبی دیگه ناز هم نمی کرد که نمیخوم دردم میاد بدم میاد اهل کون دادن نیستم و …


راحت مونده بود تازه قربون صدقه کیرم هم میرفت داشت به خودش میلرزید فکر کنم ارضا شده بود شده بودم خیس عرق گفت تمومش کن ولی ابتو نریز تو کونم گفتم کجا پس ؟ گفت: بکن تو کوسم گفتم مطمئنی گفت : آره گفتم چشم من که دل سیر کون کرده بودم چند تا تلمبه اخر رو کردم تو کوسش پاهاشو داد بالاطاق باز میکردم محکم منو بغل کرده بود آب با فشار ریختم تو کوسش فکر کنم واسه سومین بار ارضا شده بود دیگه نای نداشت بلند شدم دیدم ساعت 2 ظهره رفتم یه دوش گرفتم لباسامو پوشیدم دیدم فرناز اومد گفت کیان دوست دارم خیلی وقته منم گفتم به خاطر همینه که کل مینداختی خندید گفتم اون موقع که داشتم کونتو جر میدادم گفتی زنم حق داره بهم کون نمیده ؟ تو از کجا میدونی؟ خندید گفت اینا راز های خواهرانه هستند گفتم فرناز ابم ریختم تو کوس قشنگت؟ ( خوشش اومد) جواب داد اشکال نداره دکتر نطفه گذاری کرده واسمون اگه هم چیزی بشه کسی شک نمیکنه بزار بچه از تو باشه شوهر کون کن من که نمیتونه


گفتم :شوهرت عجب کونی رو پرورش داده ها رفتم سراغ گوشیش روی اوپن آشپزخانه بود ورداشتم فیلماشو نگاه کردم نبود گفتم حذفش کردی با خنده گفت اصلا نگرفتم چون حافظه گوشی پر بود وقت نداشتم خالی کنم فقط ادای فیلم گرفتن رو در اوردم که تو الاغ هم باورت شد من هم یه ماچ ازش کردم گفتم واسه این الاغ بد نشد ( با خنده) داشتم میرفتم گفت : دوستدارم کیان ولی من شوهر دارم این برای اولین و آخرین بار بود که با هم سکس داشتیم . گفتم هرموقع خواستی من در خدمتم و رفتم
ولی دیگه نداد که نداد خودشو میگیره کل کل نمیکنه و رفت آمدشون با ما کمتر شدهنوز هم تو کفشم با اینکه زنم هم از اون خوشگلتر ولی اون سکس خیلی حال داد بهم
امیدوارم از خاطره سکسی من خوشتون بیاد از کامنتهای شما مشخص میشه به امید یه لذت دیگه بای کیان

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    آیا خوشتون اومد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 8
  • بازدید کلی : 5,348